سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر مقدس

دریاب مرا شنبه 87/3/4 ساعت 12:1 صبح

دریاب مرا که دل کویریم هنوز در عطش بارانه... دریاب مرا که دل دریایی من بد جوری داره به مردابی شوم و پر از سکوت تبدیل میشه... دریاب مرا و باری دیگر با من سخن بگو ای تنها هم نفس آینه... دریاب مرا و مرا را رها کن از زندان بی تو بودن... به خدا هر جا که تو باشی واسم بهشته... برگرد پیشم تا چشمام دوباره هاله ای از نور بگیرن... برگرد و زندگی تاریکم را به سپیدی و روشنایی سوق بده... برگرد پیشم... نمیدانم با چه زبانی باهات صحبت کنم (تا پیام من دوستت دارم بهت برسه...) با زبان دل باهات حرف میزنم... زبانی که الفبای اولیه اش را از خود تو یاد گرفتم... تو به من عشق را آموختی ولی قصه عشق را در من ای استاد گرامی تمام نکردی... تو شبنمی بودی که بر روی دلم نشستی ولی خیلی زود سرازیر شدی... دلم می خواد همیشگی باشه قصه عشق تو و من ... دلم می خواد به همه بگم تنها تویی نیازم... من قلبم را به تو هدیه دادم وتو هم قلبتو هدیه دادی ولی من قبل از اینکه بخوام وارد قلبت بشم تو قلبتو پس گرفتی... و منو در حسرت داشتنش گذاشتی... ولی با همه نامهربونیات خوشحالم که افتخار اینو داشتم که برای لحظاتی بهم تقدیمش کنی... و من دل خوشم هنوز به گذشته ی پر شکوه...


نوشته شده توسط: رعد سیاه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
36189


:: بازدیدهای امروز ::
21


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

پسر مقدس

:: لینک به وبلاگ ::

پسر مقدس


:: آرشیو ::

سری اول
سری دوم
سری سوم
پاییز 1387
بهار 1387
دی 1387
مهر 1387



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو