سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر مقدس

سخنان بزرگان یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:28 عصر
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن.

اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی.

گوش کردن را یاد بگیر، فرصتها گاه با صدای آهسته در میزند.

هیچ انسانی دشمن دیگری نیست بلکه معلم اوست.

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

شمارش دانه هایی که در مغز سیب وجود دارد کاری ساده است اما چه کسی میتواند بگوید که چند سیب از یک دانه به عمل میآید؟

نوشته شده توسط: رعد سیاه

سخنان بزرگان یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:23 عصر
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن.

اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی.

گوش کردن را یاد بگیر، فرصتها گاه با صدای آهسته در میزند.

هیچ انسانی دشمن دیگری نیست بلکه معلم اوست.

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

شمارش دانه هایی که در مغز سیب وجود دارد کاری ساده است اما چه کسی میتواند بگوید که چند سیب از یک دانه به عمل میآید؟

نوشته شده توسط: رعد سیاه

اینم یک عکس یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:19 عصر



نوشته شده توسط: رعد سیاه

جبران خلیل جبران یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:18 عصر
من آه دریا، تبسم کشتزار
و گریه آسمانم.
عشق نیز به همین گونه است.
آهی بر آمده از دریای ژرف محبت،
تبسمی بر گرفته از کشتزار رنگارنگ روح،
و گریه ای جاری از آسمان بی کران خاطرات

نوشته شده توسط: رعد سیاه

دوست یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:13 عصر

دوست آن است که گذشته ات را درک کرده به آینده ات ایمان دارد و تو را امروزهمین طوری که هستی قبول می کند

اوج شادمانی زندگی این است که بدانی کسی واقعا دوستت داره

دوستی همان عشق بی بال است

جلوی من راه نرو تو را تبعیت نمی کنم پشت سر من راه نرو تو را هدایت نمی کنم کنار من راه برو و دوست من باش

بهترین دوستی ها میان کسانی بر قرار می شود که از یکدیگر بسیار توقع دارند اما هرگز به زبان نمی آورند

پرسیدی از من چه می خواهی ؟ گفتم : عشق و دوستی

لبخند بزن و دوست پیدا کن اخم کن و چروک پیدا کن

دوست واقعی مانند خمیر دندان است تحت فشار، خود را نشان میدهد


نوشته شده توسط: رعد سیاه

عکس عاشقانه یکشنبه 87/10/15 ساعت 9:11 عصر

نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
 شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت میکنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم
 چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
 دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کتم
با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
 رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
 

*******

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
کـه بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
کـه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنـگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظـت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر اسـت
حیف باشد که ز کار همـه غافـل باشی
نـقد عـمرت بـبرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکـل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفـتـن آسان بود ار واقف مـنزل باشی
حافـظا گر مدد از بخت بـلـندت باشد
صید آن شاهد مطـبوع شـمایل باشی


ای بی خبر از سوخته و سوختنی

عشق آمدنی بود نه آموختنی


نوشته شده توسط: رعد سیاه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
36090


:: بازدیدهای امروز ::
6


:: بازدیدهای دیروز ::
14



:: درباره من ::

پسر مقدس

:: لینک به وبلاگ ::

پسر مقدس


:: آرشیو ::

سری اول
سری دوم
سری سوم
پاییز 1387
بهار 1387
دی 1387
مهر 1387



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو