سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر مقدس

کاشکی می دیدی... چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:6 عصر
گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم
باید برم . برای تو فقط یه حرف ساده بود
کاشکی می دیدی قلب من به زیر پات افتاده بود
شاید گناه تو نبود، شاید که تقصیر منه
شاید که این عاقبتِ این جوری عاشق شدنه
سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یک نفر میره آدم و تنها می ذاره
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این ور دنیا می مونه
***
دلم نمیاد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون
بمون برای کوچه‌ای که بی تو لبریزه غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه
***
بمون واسه خونه‌ای که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست!

نوشته شده توسط: رعد سیاه

پاییز چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:5 عصر

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم...

برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد

کاش چون پاییز بودم...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

مگه می شه... چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:5 عصر

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه می شه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیست که نشونی تو نگیرم

به تو روزی می رسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی می یاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه م نمی جوشم


نوشته شده توسط: رعد سیاه

روز و شب چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

مانده ام در سرت بالا بلایی روز و شب

جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب

هر سحر نام تورا با سوز دل سر داده ام

تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام

تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب

دل خوشم با خاطرات هر شب تو روزها

بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب

 پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من

روز و شب با یاد تو دارم صفایی روز و شب


نوشته شده توسط: رعد سیاه

پاییز چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند

باور ما نمی شود در سر ما نمی رود

از گذر سینه ما یار دگر گذر کند

شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام

کور شوم جز تو اگر زمزمه ایی دگر کنم

مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی

از تو حزر نمی کند سایه مگر سفر کند

چاره کار ما تویی یاورو یار ما تویی

توبه نمی کند اثر مرگ مگر اثر کند

مجرم آزاده منم تن به جزا داده منم

قاضی درگاه تویی حکم سحرگاه تویی


نوشته شده توسط: رعد سیاه

می روم... چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

با غم آمدم با غم می روم...

با تو آمدم بی تو می روم...

می روم شاید بتوانم سکوت تلخ زندگی را به فراموشی سپارم...

تمام وجودم تمام احساسم درون گردابی از سکوت غرق شده است...

تو بمان...بی من...بی من تنها...

سراسر وجودم چون زمستان سرد و عریان است...

سراسر من به تو ختم می شود...

تمام نوشته هایم...خاطراتم...همه تو...فقط تو...

بی تو رفتن دشوار و سخت و مرگ... است

از تمام خاطراتم...از تمام تو...فقط تنهایی همسفرم گشته...

می روم تنها شاید...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

آخرین عشق چهارشنبه 87/3/8 ساعت 11:1 عصر

تقدیم به زیباترینم... دوستت دارم

 

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری و هرگز از تو رنجور نخواهم شد


چرا که تو را دوست دارم دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم


با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم


نه تو از عشق من دست می کشی و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود


سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی


فرسنگ ها راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است و قلبم در آرزوی تو


می سوزد.


آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی خورشید وجودت پنهان می گردد


و ابرهای غم و اندوه مرا دربر می گیرند و به دنیای غریبی می برند


همیشه در قلبم حضور داری و عشقت زندگی ام را گلباران کرده است


تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی کردم


محبوبم همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند ...



نوشته شده توسط: رعد سیاه

   1   2      >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
36081


:: بازدیدهای امروز ::
11


:: بازدیدهای دیروز ::
1



:: درباره من ::

پسر مقدس

:: لینک به وبلاگ ::

پسر مقدس


:: آرشیو ::

سری اول
سری دوم
سری سوم
پاییز 1387
بهار 1387
دی 1387
مهر 1387



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو