سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر مقدس

درد چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:54 عصر

عشق درد منو توست این روزها

عشق نفرین مجنون بر زمانه است این روزها

عشق های دروغینی که ما ساخته ایم

خود ندانیم چه هست

اما

باز هم نامش عشق نهاده ایم

نا سزاست ار بگوئیم که ما  عشق ورز و باده مستیم

سزاوار نخواهد بود گر بگوئیم فرهاد کوه شکن ما هستیم

اگر این عشق بود عشق علی چه کاره است؟

گر تو معشوق شوی شاخه نبات چه کاره است؟

گر شبی تا نیمه شب پلکی به یاد یار بر هم نگذاریم


نوشته شده توسط: رعد سیاه

فرشته چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:54 عصر
فرشته تصمیمش را گرفته بود.

پیش خدا رفت و گفت:

"
خدایا...می خواهم زمین را از نزدیک ببینم

.
اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.

دلم بی تاب تجربه ای زمینی است."

خداوند درخواست فرشته را پذیرفت...

فرشته گفت:

"
تا بازگردم...بال هایم را اینجا می سپارم.

این بال ها در زمین چندان به کار من نمی ایند."

خداوند بال های فرشته را

بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:

"
بال هایت را به امانت نگاه می دارم

...
اما بترس که زمین اسیرت نکند...

زیرا خاک زمینم دامنگیر است..."

فرشته گفت:

"
باز می گردم...حتما باز می گردم.

این قولی است که

فرشته ای به خداوند می دهد."

فرشته به زمین آمد و

از دیدن آن همه فرشته ی بی بال تعجب کرد.

او هرکه را که می دید...به یاد می اورد.

..
زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود.

اما نمی فهمید چرا این

فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به بهشت باز نمی گردند؟

روزها گذشت...و

با گذشت هر روز فرشته چیزی از یاد برد...و روزی رسید که

فرشته دیگر

چیزی از ان گذشته ی دور و زیبا به یاد نمی آورد...

نه بالش را نه قولش را...

فرشته فراموش کرد......فرشته در زمین ماند......

فرشته هرگز به بهشت بر نگشت...هرگز

نوشته شده توسط: رعد سیاه

عشق را گدایی نکن چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:50 عصر

 

از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت تازه شکفته ام هنوز نمیدانم از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت درگرمای وجودش غرقم نمیدانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت در هزار رنگ آن باخته ام نمیدانم از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟گفت سرد است و بی رنگ


نوشته شده توسط: رعد سیاه

قطار خوشبختی چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:44 عصر

در ایستگاه قطار به انتظار نشسته ام. می گویند قرار است قطار خوشبختی بیاید. سالهاست که

در این ایستگاه به ریل های زندگی چشم دوخته ام تا ببینم چه موقع چرخ های قطار خوشبختی بر روی این ریل ها خواهد لغزید.

صدای سوت قطار می آید و کم کم قطار را می بینم، می گویند قطار زندگی است، سفید، سفید، سفید.

صدای گریه نوزادی با صدای سوت قطار به گوشم می رسد، نوزاد اولین نفس عشق را در قطارمی کشد،

به سرعت باد از کنارم می گذرد و من به انتظارنشستم. باز صدای سوت قطار سکوت مرا می شکند،

می گویند قطار عشق است.

قطار می رود ...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

در قفسم چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:43 عصر

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید  ...

                                             قفسم برده به باغی و دلم شاد کند ... 

چه مغرورانه اشک ریختیم چه مغرورانه سکوت کردیم چه مغرورانه التماس کردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم...

 در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تورا می بوسند طناب دار تورا می بافند (مردمی که صادقانه دروغ میگویند)

برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی
یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن... خاطره پریدن با او کاری می کند که
خودش را به اعماق دره ها پرت کند ...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

عشق یعنی چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:42 عصر

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

 

عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا

 

 عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی

 

رفتن با پای و سر، عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛

 

 عشق یعنی جان من قربان اوست

 

عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو

 

 عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی

 

عشق ،یعنی یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان

 

زندگی عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛

 

 در کویری چشمه ای جاری شده یک شقایق در میان دشت خار ؛

 

باور امکان با یک گل بهار در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛

 

 عشق یعنی تاب آخرین برگ درخت

 

عشق یعنی روح را آراستن 

 

 

 

 

عشق یعنی...

 

عشق یعنی تا ابد آبی شدن

 

 عشق یعنی لحظه ای بارانی و لحظه ای شفاف و مهتابی شدن

 

عشق یعنی لذت یک آرزو

 

 عشق یعنی یک بلای ماندگار

 

عشق یعنی هدیه ای از آسمان

 

عشق یعنی یک صفای سازگار

 

 عشق یعنی با وجود زندگی دور از آداب مردم زیستن

 

عشق یعنی لحظه ای خندیدن و سال ها اشک ندامت ریختن

 

 عشق یعنی زنگ تکرار نگاه

 

عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن

 

 عشق یعنی قطره بودن سوختن

 

عشق یعنی

 

راهی دریا شدن هر چه هست این عشق صدها قلب صاف با حضورش ‌آبی و بی کینه

 

است...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

عاشقانه چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:42 عصر

نوشته شده توسط: رعد سیاه

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
36186


:: بازدیدهای امروز ::
18


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

پسر مقدس

:: لینک به وبلاگ ::

پسر مقدس


:: آرشیو ::

سری اول
سری دوم
سری سوم
پاییز 1387
بهار 1387
دی 1387
مهر 1387



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو