سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسر مقدس

مگه می شه... چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:5 عصر

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه می شه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیست که نشونی تو نگیرم

به تو روزی می رسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی می یاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه م نمی جوشم


نوشته شده توسط: رعد سیاه

می روم... چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

با غم آمدم با غم می روم...

با تو آمدم بی تو می روم...

می روم شاید بتوانم سکوت تلخ زندگی را به فراموشی سپارم...

تمام وجودم تمام احساسم درون گردابی از سکوت غرق شده است...

تو بمان...بی من...بی من تنها...

سراسر وجودم چون زمستان سرد و عریان است...

سراسر من به تو ختم می شود...

تمام نوشته هایم...خاطراتم...همه تو...فقط تو...

بی تو رفتن دشوار و سخت و مرگ... است

از تمام خاطراتم...از تمام تو...فقط تنهایی همسفرم گشته...

می روم تنها شاید...


نوشته شده توسط: رعد سیاه

روز و شب چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

مانده ام در سرت بالا بلایی روز و شب

جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب

هر سحر نام تورا با سوز دل سر داده ام

تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام

تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب

دل خوشم با خاطرات هر شب تو روزها

بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب

 پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من

روز و شب با یاد تو دارم صفایی روز و شب


نوشته شده توسط: رعد سیاه

پاییز چهارشنبه 87/3/15 ساعت 1:4 عصر

با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند

باور ما نمی شود در سر ما نمی رود

از گذر سینه ما یار دگر گذر کند

شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام

کور شوم جز تو اگر زمزمه ایی دگر کنم

مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی

از تو حزر نمی کند سایه مگر سفر کند

چاره کار ما تویی یاورو یار ما تویی

توبه نمی کند اثر مرگ مگر اثر کند

مجرم آزاده منم تن به جزا داده منم

قاضی درگاه تویی حکم سحرگاه تویی


نوشته شده توسط: رعد سیاه

آخرین عشق چهارشنبه 87/3/8 ساعت 11:1 عصر

تقدیم به زیباترینم... دوستت دارم

 

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری و هرگز از تو رنجور نخواهم شد


چرا که تو را دوست دارم دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم


با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم


نه تو از عشق من دست می کشی و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود


سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است و اگر با مژگانت اشاره ای کنی


فرسنگ ها راه خواهم پیمود چرا که شب عشق بسیار طولانی است و قلبم در آرزوی تو


می سوزد.


آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی خورشید وجودت پنهان می گردد


و ابرهای غم و اندوه مرا دربر می گیرند و به دنیای غریبی می برند


همیشه در قلبم حضور داری و عشقت زندگی ام را گلباران کرده است


تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی کردم


محبوبم همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند ...



نوشته شده توسط: رعد سیاه

دلسوخته چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:57 عصر
دلسوخته تر از همه ی سوختگانم
 از جمع پرکنده ی رندان جهانم
 در صحنه ی بازیگری کهنه ی دنیا
عشق است قمار من و بازیگر آنم
با آنکه همه باخته در بازی عشقند
بازنده ترین است در این جمع نشانم
ای عشق از تو زهر است به جامم
دل سوخت ،‌ تن سوخت ، ماندم من و نامم
 دلسوخته تر از همه ی سوختگانم
از جمع پرکنده ی رندان جهانم
عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
 اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم
 ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
 بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
 من زنده از این جرمم و حاضر به مجازات
مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت
باید که ببازم با درد بسازم
در مذهب رندان این است نمازم
عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
 اما چه کنم ، عاشق این کهنه قمارم
 من در به در عشقم و رسوای جهانم
 چون سایه به دنبال سر عشق روانم
 او کهنه حریف من و من کهنه حریفش
سرگرم قماریم من و او ،‌ بر سر جانم
 باید که ببازم ، با درد بسازم
در مذهب رندان ، این است نمازم
 عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم

 


ادامه مطلب

نوشته شده توسط: رعد سیاه

عشق من چهارشنبه 87/3/8 ساعت 10:56 عصر

عشق من ، منو صدا کن
 منو از خودم رها کم
تو اجاق مرده ی دل
 آتشی تازه به پا کن
 تو منو از نو بنا کن
عشق من منو صدا کم
 قصمو بی انتها کن
 روبروت اینه بذار
 ابدیتی بنا کن
عشق من ، منو صدا کن
قصه ی نگفته ام من
 تو بیا روایتم کن
 از عذابم راحتم کن
 ای صدای تو نهایت
 راهی نهایتم کن
عشق من ، منو صدا کن
تو منواز نو بنا کن
 رهسپار قصه ها کن
 تو به خاسکتر نگاه کن
 آتشی تازه به پا کن
 ای بهار انتظارم
من زمین بی بهارم
 شوره زار انتظارم
چهره ی شکسته دارم
 جسم و جانی خسته دارم
به در ویرانه ی دل
 بغض قفل بسته دارم
عشق من ،‌ منو صدا کن
 منو از خودم رها کن
تو اجاق مرده ی دل
 آتشی تازه به پا کن
 تو منو از نو بنا کن
 عشق من ،‌ منو صدا کن
قصمو بی انتها کن
 روبروت اینه بگذار
 ابدیتی بنا کن
 عشق من ،‌منو صدا کن


نوشته شده توسط: رعد سیاه

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
36189


:: بازدیدهای امروز ::
21


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

پسر مقدس

:: لینک به وبلاگ ::

پسر مقدس


:: آرشیو ::

سری اول
سری دوم
سری سوم
پاییز 1387
بهار 1387
دی 1387
مهر 1387



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو